همه جا گِل شده و باران سیلآسای شمال، او را به این سو و آن سو میکشد. وقتی میبیند کاری از دستش ساخته نیست، میان گِل و لای مینشیند؛ انگار میخواهد یکی از آن بیرون، از درون سالن سینما به کمکش بیاید.
گیلانه، نقش شاخصی است و از این نظر مورد توجه ما که نمونه یک مادر ایرانی است. مادر یک خانواده با تمام ویژگیهایش. کسی که غم بچههایش را دارد و همه زندگیاش را وقف آنها کرده است. شوهری کنارش نیست و باید یک تنه هم مخارج زندگیاش را تامین کند و هم پسر و دختری را تیمار کند که هر کدام به دلیلی، زندگی سختی را میگذرانند. این ویژگیها البته در شخصیتهای دیگر سینمای
رخشان بنیاعتماد هم وجود دارد و مثلا در طوبای زیر پوست شهر هم دیده میشود. اما گیلانه را یک شاخص از آن نمونهها متمایز میکند؛ بازی درخشان بازیگری به نام «فاطمه معتمدآریا».
«در بدترین شرایط روحی، مالی و هر چیزی که فکرش را بکنید، حاضر نشدم خودم را حتی در یک بخش جزیی تکرار کنم. کنترل این مساله کاملا به خود بازیگر برمیگردد و اتفاقا با چنین شناختی از خودم نقش گیلانه را پذیرفتم. وقتی گیلانه به من پیشنهاد شد، احساس کردم موقعیت ویژهای است که میتوانم تجربهاش کنم که در دیگر فیلمها نداشته و نخواهم داشت. ما جهانبینی کوچکی در سینما داریم و بدون توجه به تواناییهای بازیگر، فقط چشم و ابرو و موی او را در نظر میگیریم...»
این شاید مشخصترین دلیل برای انتخابی است که هفته گذشته اتفاق افتاد. فاطمه معتمدآریا، برای نقش گیلانه از نگاه چهل منتقد به عنوان ایفاگر ماندگارترین نقش زن سینمای پس از انقلاب انتخاب شد و وقتی حرفهایی را که در زمان نمایش گیلانه زده مرور کنیم، میشود فهمید که معتمدآریا مثل هر زمان دیگر و هر انتخاب دیگری، دقیقا میدانسته چه نقشی را قرار است بازی کند. نکته جالب در انتخاب منتقدان، حضور یک شخصیت دیگر از فیلمهای رخشان بنیاعتماد (طوبا در زیر پوست شهر) در کنار لیلای فیلم لیلا ساخته داریوش مهرجویی است که سرانجام گیلانه به عنوان ماندگارترین نقش زن سینمای این سال برگزیده شد. هر سه نقش، شخصیتهای زیر فشار و محنت کشیده بودند و به نظر میرسد این ویژگی سبب شده تا در وهله اول از سوی کارشناسان سینمایی برگزیده شوند؛ غیبت شخصیتهایی که دو بازیگر مطرح دیگر سینمای پس از انقلاب یعنی سوسن تسلیمی و هدیه تهرانی بازی کردهاند، دقیقا به همین دلیل است. زن شمالی فیلم «باشو...» و سیما ریاحی در «شوکران»، شخصیتهایی مقاوم در برابر اجتماعشان بودند و زنانگی قویتر سه گزینه یاد شده، آنها را ارجح کرده است. اما دلیل واقعی این انتخاب چیست؟
***
«فکر میکنم کارهایی که انجام میدهم نسبت به کار قبلیام اگر برتری نداشته و از آن جلوتر نباشد، کمتر از آن هم نخواهد بود. گیلانه، موقعیت ویژهای به همراه دارد. این زن نه از لحاظ سن و سال به من شبیه بود و نه گویش و قومیت آن به من ارتباطی داشت. بنابراین، برای درآوردن نقش و بازی در آن، تلاشی مضاعف نسبت به دیگر کارهای شهریام میطلبید. مثل بچهای که زحمت بیشتری برای تربیتش میکشی و بیشتر هم دوستش داری. من هم حس عمیقتری نسبت به گیلانه دارم.»
گیلانه با چنین اعتماد به نفسی بازی شده. یک زن شمالی دردکشیده که غم بچههایش را دارد. دختری که زندگی دشواری دارد و پسری که در جنگ معلول نخاعی شده و نمیتواند از جایش حرکت کند. نقشی در دو فاصله سنی و در یک زمان 15 ساله که گذر زمان در چهرهاش دیده میشود، نه تنها در چهره که روی بدن و حرکات معتمدآریا هم، این گذر زمان هست. این ویژگیها را درکنار تسلط بر لهجهای بگذارید که ناخودآگاه یادآور حضور درخشان تسلیمی در «مادیان» و «باشو غریبه کوچک» است. به یاد داشته باشید که تسلیمی خودش شمالی بود و معتمدآریا، فقط یک بار در گل پامچال، این لهجه را آزموده بود. بازی معتمدآریا در گیلانه به رغم ظاهر حسیاش، یک بازی کاملا فاصلهگذارانه و تکنیکی است. او در لحظات مختلف، شکل حضورش را به رخ تماشاگر میکشد و میتوان حضور شخص معتمدآریا را که شماری از پرفروشترین فیلمهای این بیست سال را در کارنامه دارد، پشت حرکاتش سراغ گرفت. گیلانه، باعث فخرفروشی بازیگرش است و معتمدآریا این توانایی را دارد که از چنین موقعیتی، نهایت بهره را ببرد. او در گفتوگوهایش،از این نقش به عنوان یک «موقعیت ویژه» نام میبرد.
***
«در موقعیتی وارد سینما شدم که معیارهای سینمایی ما در حال تغییر بود و یا هنوز چیزی شکل نگرفته بود، با هر بازیگری که وارد سینما میشد و ادعا میکرد تحصیلات این رشته را دارد با تمسخر برخورد میشد. کسی باور نمیکرد سینما یک دانش است که با آن دانش میتوان دقیقتر و عمیقتر به آن پرداخت. در آن زمان، حتی گرفتن صدای سر صحنه، عجیب و باورنکردنی به نظر میرسید. وقتی من با تهیهکنندهای صحبت کردم که دست کم خودم نقشم را دوبله کنم، با تعجب من را نگاه میکرد.»
فاطمه معتمدآریا در چنین شرایطی وارد سینمای ایران شد. در سالهای میانی دهه شصت، در مقطعی که تئاتر- علاقه اصلی خانم بازیگر- تقریبا تعطیل بود، به سینما روآورد. در سالهایی که سینمای ایران «ستاره» نداشت، تسلط معتمدآریا بر بازیگری و هنرش باعث شد خیلی زود وارد جریان اصلی شود. قبلتر از آن هم میشود معتمدآریا را در کارهای عروسکی سراغ گرفت. صدای او در «شهر موشها» و بازیهای اولش در نقشهایی نه چندان بلند، مثلا در «خاکستر و الماس» هنوز در ذهنها مانده است.
جایزههایش را خلاف ذهنیتهای رایج، بیشتر برای بازی در نقش زنان شهری گرفته و گیلانه، اولین نقش محلی و با لهجه معتمدآریاست که او به خاطرش جایزه گرفته. در «برهوت» در «یک بار برای همیشه»، «همسر» و «مسافران»، او همواره یک زن شهری سختکوش بوده که میخواسته سهمش را از زنانگیاش بگیرد و برای همین، شخصیت محبوب مخاطبان است و این محبوبیت، او را در بسیاری از کمدیهای پرفروش سینمای ایران هم تثبیت کرده است.
به همه این دلایل، فاطمه معتمدآریا چهره شاخصی در سینمای ایران است و مخاطبان و منتقدان، همه او را دوست دارند و این در سینمایی که به بیرحمی شهره است، موقعیت کمی نیست.